امروز وقتی به هم گروهیم رسیدم گفت من پشت دستم رو داغ کردم که با تو هم گروه بشم چون ایشون فوق العاده استرسی ان و من نسبتا بی خیال استاد عزیز هم بهم گفت شبنم بالاخره دیدیمت . برای ارائه اماده ای با صدیقه تمرین کردین خیلی مهمه گفتم بله اماده اماده ایم. البته میدونست که من تازه یادم افتاده که ارائه ای هم هست و دقیقه نود کارام رو انجام میدم چون هم گروهیم از استرس به استاد گفته بود.
دومین گروه من و دوستم بودیم در ذهنم انرژی مثبت به خودم میدادم که تو میتونی وازاین حرف ها ولی گفتم واقعیت رو در نظر بگیر اگر بتونی هیجان و فکرت رو کنترل کنی و اینکه به دلیل لحن صحبت کردنت بیشتر مخاطب رو به این سمت جذب کنی کافیه .در ارائه فوق العاده جواب داد اینکه تونستم فکر و هیجانم رو کنترل کنم و بیشتر به دلیل لحن و صحبت کردنم مخاطب رو همراه خودم کنم و از حرکات بدنم استفا ده کنم که مخاطب بیشتر حواسش به خودم باشه تا جملاتی که میگم عالی بود . استاد ها هم تشویقم کردن هر چند میدونستن از نظر گرامری برخی جملاتم اشتباه بود ولی از خودم راضی بودم هر چند شاید روشم درست نبود.
پی نوشت: خوشحال بودم که تونستم فکر و هیجانم را کنترل کنم و اینکه طوری نشون بدم که از مدت ها قبل اماده ام .
پی نوشت: هفته ی قبل در تئاتر شرکت کرده بودم در حالی که جملاتم رو درست و حسابی حفظ نکرده بودم و وقتی اجرا داشتیم واقعا نمیدونستم چی بگم 1 لحظه نتونستم فکرم رو کنترل کنم یعنی همونایی هم حفظ کرده بودم در مقابل جمعیت یادم رفت 1 ثانیه مکث کردم و همینطوری چیزایی که میدونستم به این نقشم میخوره میگفتم و 1 اشاره ای هم به دوستم کردم که تو جملاتت رو بگو خیلی خوب بود ولی استادم برگشت گفت شبنم اینا که در نمایش نامه نبود چی داشتی میگفتی تو نگو که حفظ نکرده بودی گفتم بالاخره به خیر گذشت و جملاتم به فرانسه روان و واضح بود
پی نوشت: فعلا در زندگیم تعادل ندارم.
من دنیا دیده ام...برچسب : نویسنده : shabnamramezani بازدید : 187